لحظه ها می گذرند و روزها را خاکستر می کنند
و من در گرد و غبار این ثانیه ها می دوم
به دنبال چه نمی دانم
هراسانم از آن که فصل ها پوست بیندازند
و من هنوز در کالبد خویش بمانم
شاید خیالی است بس بیهوده که رسیده باشم
به آنچه خواسته ام
به آنچه که باید می رسیدم
و به آنچه که لیاقت رسیدن به آن را داشته باشم
دروغ است اگر بگویم به جرعه ای بیش نیازمند نیستم
دریا میخواهم به وسعت آفاق به وسعت دریا....
شاعر این شعر بسیار زیبا رو نمی دونم کیه اما خیلی دوسش می دارم, حرفای دلمه...
21 سال و ...
نه
21 سال تمام. امروز من 21 ساله ام. 21 ساله ک پا ب این دنیای رنگارنگ گذاشتم. 21 ساله ک دارم نفس می کشم. 21 ساله ک فائزه ام...
21 سال پیش همچین روزی من متولد شدم . روزی ک خدای مهربون خواست تا فرصت زندگی کردن تو این دنیا رو تجربه کنم...
از 17 شهریور 21 سال پیش 21 سال تمام می گذره.
از فردا میشه 21 سال و یک روز/ 21 سال و دو روز/ 21 سال و...
خلاصه
ب افتخار خودتون
ب افتخار خودم
کــــــــــــف مرتب
از همه ی دوستام در پارسی بلاگ ک تولدم رو تبریک گفتن هم مممممممنونیم و مچکر....
جبران کنیم